- این موضوع 0 پاسخ، 1 کاربر را دارد و آخرین بار در 11 سال پیش بدست hessamsafari بهروزرسانی شده است.
-
نویسندهنوشتهها
-
1392-02-30 در 2:54 ب.ظ #3014hessamsafariمشارکت کننده
تأمين سكونتگاه جديد براي بشر، چيزي فراتر از برپايي خانههاي مدرن است. انسان تنها در خانهاش «سكني نمي گزيند»؛ او در كنار همشهريهايش در مؤسسات عمومي و فضاهاي شهري نيز زندگي ميكند. از اين رو براي تجربه تعلق و مشاركت، شناسايي وسيع و گسترده امري ضروري است. هدف از اين شناسايي ويژگي مكان است، كه با ساختارهاي طبيعي و همچنين مصنوعي تعيين ميشود. بنابراين هدف غايي معماري، خلق و محافظت از مكان است. بگذاريد تكرار كنم كه مكان ميتواند به عنوان سنتز سازماندي فضايي درك شود و فرم ساخته شده (به طور قياسي، سكونتگاه، سنتز تشخيص موقعيت و شناسايي است)، و معناي آن با زبان معماري يا سنت نشان داده ميشود. همچنين ميتوان اضافه كرد كه معماري تنها مسئله چگونه و چه نيست، بلكه مسئله كجا نيز هست.
بنابراين، مسئله نهايي ما اين است كه معماري در خلق مكانهاي رضايتبخش براي شيوه جديد زندگي موفق بوده است. با وجود اين ، مكان مدرن مكاني است كه هويت خاص خود را دارد. البته در عين حال، مكان بايد داراي نوعي آشكارگي يا فراخي واقعي باشد كه حضور همزمان «مكانهاي بيشمار» را نشان دهد. گفتيم كه برخي از ابزارهاي لازم براي حل اين مسئله ، يعني تصور جديد از فضا و فرم، قوام گرفته بودند. همچنين خاطر نشان كرديم كه اين ابزارها براي حل آن وظايف ساختمان كه مكان مصنوعي تعيين ميكرد، مورد استفاده قرار گرفتند. دست آخر اين واقعيت را يادآوري كرديم كه جنبش مدرن مدتها پيش نياز به عظمت و منطقه گرايي جديد، يعني نياز به فرمهاي نمادين جديد، را تشخيص داد. اينجا شرايط لازم براي خلق مكانهاي معاصر وجود دارند، و در اين ميان ميتوان به تلاشهاي بسيار چشمگير براي حل ملموس اين مسئله نيز اشاره كرد. در فصول بعد، درباره «چگونه» و «چه» و «كجا» ي معماري مدرن به تفصيل بحث خواهد شد؛ و نقاط ضعف و دستاوردهاي ممكن آن نيز خاطر نشان خواهد گرديد.
اما پيش از ادامه بررسيها، اشاره به برخي مخاطرات كه رشد اين سنت جديد را مانع شدند، اجتنابناپذير مينمايد. به طور كلي آنها پيامد اعتقاد يك بعدي در منطق و دودستگي تفكر و احساسي بودند كه ريشه در عصر روشنگري داشت. ظاهراً معماري مدرن قرار نبود به عنوان شقي از فنآوري عقلاني عمل كند، بلكه ميبايست به عنوان مكمل آن در نظر گرفته ميد. پيشگامان، جهان جديد را قبول داشتند، اما ميخواستند بعد هنري آن را كه در مرحله ابتدايي آن به فراموشي سپرده شده بود، به آن بازگردانند. برج ايفل تجلي شكوهمند اين هدف است. گرچه پيشگامان در كارهاي خاص خود موفق بودند،اما شيوههايي را به كار بردند كه بينقص نبود. اثر هنري هرگز نتيجه تحليل منطقي نيست و نميتواند به عنوان آيندهاي از «شيوه بيان» انتزاعي درك شود. اثر هنري هميشه بر نگرش يا «انگاره» اي كلي استوار است كه به تجميع عناصري كه به طور منطقي تعلقي به يكديگر ندارند ميپردازد. هنر اساساً غيرمنطقي است و نميتوان آن را با اصطلاحات علمي توصيف كرد. بسياري از معماران مدرن نما، با انتقال روشهاي علوم طبيعي به معماري، بعد هنري آن را از بين بردند، و زمينه كارشان را به طراحي صرف و ساخت تقليل دادند. اين تقليل به طور كلي دو جهت متفاوت را در بر ميگرفت: يكي از اينها ريشه در اتم گرايي تفكيك ناپذير از عل تحليلي داشت. و ديگري از باور علمي به سيستمهاي سامان بخش ناشي ميشد. در نتيجه معماري مدرن با گسترش زياد به جلوههاي نواكسپرسيونيستي يا فرماليسم نوعقلاني سخت تنزل كرد در هر دو مورد نگرش جديد از دست ميرود و معماري دشمن زندگي معاصر ميشود.
نقاشاني مانند كلي و كاندينسكي خيلي پيش از اين رويكردي پديدار شناسانه به مسائل هنر تصويري را مطرح ساختد، و برخي معماران آن پيشنهاد را دنبال كردند. پديدار شناسي در فلسفه براي امكان بازگشت به «خود اشياء» از طريق توصيفهايي كه «شيء بودگي» آنها را نشان ميدهد. عمل مي كند. در برخي موارد، انسان تلاش كرده است كه با مشكلات محيط زيست و مكان به طور جدي برخورد كند، و مكانمندي را به عنوان يكي از ساختارهاي اساسي «هستي ما در اين جهان» توصيف كند. بدين ترتيب مكان به مثابه «شيء» در مفهوم اصلي واژگاني آن درك ميشود و اين به منزلة نوعي «گردهمايي» است كه «انسان را با جهان رو در رو ميكند.» بنابراين مفهوم مكان عبارت است از جهاني كه مكان به وجود ميآورد. هر جهان، كلي و در عين حال وابسته به شرايط است، و معماري بايد اين واقعيت را از طريق تعابير تازه از حال و هواي ويژه هر مكان (geniuse loci) بيان كند. ظاهراً سبكها در ساختارهاي اصلي ريشه دارند، و نماينده مجموعهاي از انتخابهاي ويژهاند. بدين ترتيب گرچه اساس كلي سبكها به آنها ارزش ابدي ميبخشد، اما به طور كلي سبكها منحصر به فردند. هر چند جهان آزاد نميتواند از سيستمهاي بستهاي از اين نوع استفاده كند اما در اين ميان به «پلان آزاد» و «فرمهاي آزاد» نياز است. معماري براي به وجود آوردن اين امكان بايد به سرچشمههايي رجوع كند كه در زبانهاي متفاوت فرم مشتركاند. جنبش مدرن از اين مسئله آگاه بود، اما نظريه پردازياش در اين باره در تنگناي «علمي» گرفتار شد. پديدار شناسي به اين نقطه ضعف غلبه ميكند و اين امكان را به دست ميدهد كه ريشههاي مان را درك كنيم. با كمك پديدار شناسي، زبان جديد معماري ميتواند ايجاد گردد و بدين ترتيب مكان جديد رونق گيرد -
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.